Total search result: 99 (6441 milliseconds) |
ارسال یک معنی جدید |
|
|
|
|
Menu
|
English |
Persian |
Menu
|
|
Not that I remember . U |
تا آنجا که من یاددارم خیر ( اینطور نبوده ) |
|
|
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
|
Other Matches |
|
|
psilanthropism U |
عقیده باینکه مسیح جز انسان نبوده |
|
|
psilanthropy U |
عقیده باینکه مسیح جز انسان نبوده |
|
|
We've never had it so good. <idiom> U |
وضع [مالی] ما تا حالا اینقدر خوب نبوده است. |
|
|
chance medley U |
ادم کشی اتفاقی که باسوء قصدنبوده وغیرعمدی هم نبوده است |
|
|
to prove an a U |
اثبات اینکه شخص هنگام وقوع جرم دران محل نبوده |
|
|
necessaries U |
در CLمنحصر به مایحتاج اولیه زندگی نبوده بلکه به وضع زن و اطفال بستگی دارد |
|
|
deferred exit U |
انتقال کنترل به یک زیربرنامه در زمانی که قابل پیش بینی نبوده و حادثهای غیر مترقبه ان را مشخص میکند |
|
|
so U |
اینطور |
|
|
thus U |
اینطور |
|
|
Thus . this way. U |
اینطور |
|
|
So that is how it goes . U |
که اینطور |
|
|
like this U |
اینطور |
|
|
this way U |
اینطور |
|
|
in such a way [manner] <adv.> U |
به اینطور |
|
|
like that U |
بدینگونه اینطور |
|
|
Such is not the case . That is not so. U |
اینطور نیست |
|
|
Please write it like this (this way). U |
اینطور بنویسید |
|
|
write this way U |
اینطور بنویسید |
|
|
so and so U |
اینطور وانطور |
|
|
so-and-so U |
اینطور وانطور |
|
|
quite so U |
دقیقا اینطور |
|
|
It seems as if. . . . U |
اینطور به نظر میا ید که... |
|
|
So it appears ( looks , seems ) that … U |
اینطور بنظر می آید که ... |
|
|
I suppose so, yes. U |
من اینطور حدس می زنم. بله. |
|
|
Supposing that is the case . U |
بفرض اینکه اینطور باشد |
|
|
This is generally like that. U |
به طور کلی اینطور است . |
|
|
Is that so ?You dont say. U |
چه میگه ( جدا"اینطور است ) |
|
|
He told me in so many words . U |
عینا" اینطور برایم گفت |
|
|
i shoudel hardly think so U |
گمان نمیکنم اینطور باشد |
|
|
Looks that way, doesn't it? U |
اینطور به نظر می رسد نه؟ [اصطلاح روزمره] |
|
|
Boys will be boys. U |
پسرها حالا دیگه اینطور هستند. |
|
|
It is in the nature of things. U |
این موضوع ذاتا اینطور است. |
|
|
wellŠwhat of it? U |
بسیار خوب فرض میکنیم اینطور باشد |
|
|
i give you my world for it U |
قول میدهم اینطور باشد مطمئن باشید |
|
|
consequently <adv.> U |
در آنجا |
|
|
at that [at that provocation] <adv.> U |
در آنجا |
|
|
thereupon <adv.> U |
در آنجا |
|
|
thereat <adv.> U |
در آنجا |
|
|
subsequently <adv.> U |
در آنجا |
|
|
as a result <adv.> U |
در آنجا |
|
|
As far as I know . So far as I know. U |
تا آنجا که من می دانم |
|
|
The situation there is bad. U |
وضعیت در آنجا بد است. |
|
|
so far as I'm concerned U |
تا آنجا که به من مربوط می شود |
|
|
as far as I'm concerned <adv.> U |
تا آنجا که به من مربوط می شود |
|
|
According to my lights . U |
تا آنجا که عقلم قد می دهد |
|
|
In so far as their taste would go . U |
تا آنجا که سلیقه شا ؟ قد می داد |
|
|
To the best of my ability. For all I am worth . As far as in my lies U |
تا آنجا که تیغم ببرد |
|
|
Have you been there recently (lately) U |
تازگیها آنجا رفته ای ؟ |
|
|
As far as I am concerened. U |
تا آنجا که به من مربوط می شود |
|
|
Since the day he set foot there . U |
از روزیکه به آنجا پا نهاد |
|
|
I wI'll get there somehow. U |
یکجوری خودم را آنجا می رسانم |
|
|
Come as quickly as possible. U |
تا آنجا که می شود زود بیا |
|
|
It took us four days to get there . U |
چهار روزکشید تا آنجا رسیدیم |
|
|
I happened to be there when …. U |
اتفاقا" من آنجا بودم وقتیکه … |
|
|
Left out of one place and driven away from another. <proverb> U |
از آنجا مانده از اینجا رانده . |
|
|
CERN U |
یس که www اولین آنجا اختراع شد |
|
|
Nobody was there but me. U |
هیچکسی غیر از من آنجا نبود. |
|
|
corn-effect U |
ذرتی شدن فرش که در اثر پرداخت یا قیچی کردن نامناسب بوجود می آید و پرزهای فرش همگی دارای یک ارتفاع نبوده و ظاهر پرز فرش بلند و کوتاه می شود |
|
|
to let it get to that point U |
اجازه دادن که به آنجا [موقعیتی] برسد |
|
|
factories U |
ساختمانی که در آنجا محصولات تولید می شوند |
|
|
factory U |
ساختمانی که در آنجا محصولات تولید می شوند |
|
|
Can I get there on foot? U |
آیا میتوانم تا آنجا پیاده بروم؟ |
|
|
We were there just to make up numbers. U |
ما آنجا فقط سیاهی لشگه بودیم |
|
|
It is improper to go there uninvited. U |
ناخوانده رفتن با آنجا صحیح نیست |
|
|
He has always lived there. U |
او همیشه آنجا زندگی کرده است. |
|
|
lover's lane <idiom> U |
جای دنجی که عشاق به آنجا می روند |
|
|
to turn around U |
برگشتن [به جایی که از آنجا آمده اند] |
|
|
to turn back U |
برگشتن [به جایی که از آنجا آمده اند] |
|
|
If it ( ever ) comes to that . U |
اگر چنانچه کا ربه آنجا بکشد |
|
|
There they were in all their finery. U |
آنجا آنها در تمام زر و زیور خود بودند. |
|
|
almonry U |
[قسمتی از ساختمان که خیرات و صدقات را در آنجا می دادند.] |
|
|
Nothing has changed there. U |
آنجا هیچ چیز تغییر نکرده است. |
|
|
Hotel accommodation is rather expensive there. U |
قیمت [اتاق] هتل آنجا واقعا گران است. |
|
|
Nothing on earth will induce him to go there again. |
اگر کلاهش هم آنجا بیافتد دیگر پا نمی گذارد. |
|
|
You can't get there other than by foot. U |
به جز پیاده جوری دیگر نمی شود به آنجا رفت. |
|
|
false selvage U |
شیرازه تقلبی [هر نوع نخ اضافی که جزء پودهای اصلی نبوده و بدلیل تزئین و یا پوشاندن پارگی ها در محل شیرازه بدور تار پیچیده شود از این دسته محسوب شده و کاهش اصالت فرش را به همراه دارد.] |
|
|
Where the carcass is there the ravens will collect together. <proverb> U |
هر کجا لاشه اى وجود دارد آنجا لاشخورها دور هم جمع مى شوند. |
|
|
window U |
فضایی در صفحه نمایش که اپراتور در حال حاضر آنجا کار میکند |
|
|
switching U |
نقط های در شبکه ارتباطی که پیام از خط وط و مدارهای مختلف در آنجا تنظیم می شوند |
|
|
stopped U |
نقط ه تنظیم در یک خط که نوک چاپ یا نشانه گر در آنجا متوقف می شوند برای دستورات بعدی |
|
|
stopping U |
نقط ه تنظیم در یک خط که نوک چاپ یا نشانه گر در آنجا متوقف می شوند برای دستورات بعدی |
|
|
main U |
مجموعه دستوراتی که بخش اصلی برنامه را می سازند و از آنجا سایر توابع فراخوانی می شوند |
|
|
His sculptures blend into nature as if they belonged there. U |
مجسمه های او به طبیعت طوری آمیخته میشوند انگاری که آنها به آنجا تعلق دارند. |
|
|
trap U |
نقط ه توقف انتخابی که اجرا برنامه در آنجا متوقف میشود وثباتها بررسی می شوند |
|
|
stop U |
نقط ه تنظیم در یک خط که نوک چاپ یا نشانه گر در آنجا متوقف می شوند برای دستورات بعدی |
|
|
stops U |
نقط ه تنظیم در یک خط که نوک چاپ یا نشانه گر در آنجا متوقف می شوند برای دستورات بعدی |
|
|
to lock somebody [yourself] out [of something] U |
در را روی [خود] کسی قفل کردن [و دیگر نتوانند داخل شوند چونکه کلید در آنجا فراموش شده] |
|
|
voices U |
کامپیوتر متصل به دستگاه تلفن که وقتی شخص آنجا نیست به تلفنهای او پاسخ میدهدو امکان ضبط پیام ها را بوجود می آورد. |
|
|
voice U |
کامپیوتر متصل به دستگاه تلفن که وقتی شخص آنجا نیست به تلفنهای او پاسخ میدهدو امکان ضبط پیام ها را بوجود می آورد. |
|
|
voicing U |
کامپیوتر متصل به دستگاه تلفن که وقتی شخص آنجا نیست به تلفنهای او پاسخ میدهدو امکان ضبط پیام ها را بوجود می آورد. |
|
|
to make every effort U |
تک و پوی زدن [به هر دری زدن] تا آنجا که امکان پذیر باشد |
|
|
stationed U |
میز به همراه کامپیوتر , صفحه کلید , صفحه نمایش , چاپگر و غیره که کسی در آنجا کار میکند |
|
|
station U |
میز به همراه کامپیوتر , صفحه کلید , صفحه نمایش , چاپگر و غیره که کسی در آنجا کار میکند |
|
|
stations U |
میز به همراه کامپیوتر , صفحه کلید , صفحه نمایش , چاپگر و غیره که کسی در آنجا کار میکند |
|
|
conventional RAM U |
این فضای حافظه مستقیماگ توسط DOS-MS قابل کنترل است و محلی است که بیشتر برنامههای بار شده برای اجرا آنجا هستند |
|
|
conventional memory U |
این فضای حافظه مستقیماگ توسط DOS-MS قابل کنترل است و محلی است که بیشتر برنامههای بار شده برای اجرا آنجا هستند |
|
|
colony U |
گروهی ا ز مردم یک کشور که جایی دور از کشورشان مستقر شده باشند ولی تابع قوانین و حکومت کشورشان در آنجا باشند |
|
|
Oriental rug U |
فرش شرقی [از آنجا که امروزه فرش های شرقی در همه جا بافته می شوند، این لفظ به فرش دست باف که الهام گرفته از طرح های شرقی است اطلاق می شود.] |
|